کد خبر: ۳۱۸۹۵
۱۴۰۳/۰۱/۰۸ ۰۱:۰۰:۰۱

نوربالا| مسافرکشی به سبک شهید مدافع حرم!

یکی از دوستان شهید مدافع حرم جواد محمدی تعریف می‌کند: «یک روز جواد و بچه‌ها تصمیم گرفتند مسافرکشی کنند؛ البته کارشان کمی با راننده‌های معمولی فرق داشت.»
یکی از دوستان شهید مدافع حرم جواد محمدی تعریف می‌کند: «هر وقت به هم می‌رسیدیم حتماً باید آتشی می‌سوزاندیم. کارهایمان طوری نبود که آسیبی به کسی برساند یا حرام و خلافی انجام دهیم. در حد شوخی با هم و دیگران بود. اگر با کسی خارج از گروه خودمان هم شوخی می‌کردیم هر طور بود راضی‌اش می‌کردیم و حلالیت می‌گرفتیم. یک روز بچه‌ها تصمیم گرفتند مسافرکشی کنند؛ البته کارشان کمی با راننده‌های معمولی فرق داشت. جواد پشت فرمان و یکی از بچه‌ها هم در نقش مسافر جلو نشست. کنار بلوار سجاد مشهد یک پسر جوان شیک پوش را سوار کردند. او صندلی عقب نشست. چند متر جلوتر که یکی دیگر از بچه‌های خودمان ایستاده بود، دست تکان داد. جواد ترمز کرد که سوارش کند. به جز راننده یک نفر جلو بود و مسافر هم عقب نشسته بود و قاعدتاً نفر سوم نیز باید عقب می نشست؛ اما او در جلو را باز کرد و کنار نفر جلویی نشست. کمی جلوتر یکی دیگر از بچه‌ها کنار خیابان ایستاده بود. جواد دوباره ترمز کرد و نفر چهارم هم رفت و کنار راننده نشست؛ یعنی جلو چهار نفر و عقب یک نفر. چند صد متر جلوتر باز هم یک نفر برای ماشین دست بلند کرد و جواد متوقف شد. مسافر پنجم جلوی نگاه‌های متعجب مسافر روی پای دو نفری که صندلی جلو بودند نشست. پنج نفر جلو، یک نفر عقب. راننده و مسافران صندلی جلو هم خیلی طبیعی رفتار می‌کردند. مسافر بنده خدا که هنگ کرده بود، گفت: «ببخشید آقا! من پیاده می‌شم.»جواد گفت: «مگه نگفتی می‌ری چهار راه راهنمایی؟»پسر جواب داد: «نه خیلی ممنون. همین جا پیاده می‌شم.»
جواد گفت: «نه آقا! تو مرام ما نیست رفیق نیمه راه باشیم. تا مقصد می‌رسونمت.»مسافر که حسابی ترسیده بود سر اولین چهار راه تا دید ماشین ایستاده، در را باز کرد تا فرار کند که بچه‌ها ماجرا را لو می‌دهند و متوجه‌اش می‌کنند که قصدشان شوخی بوده.»منبع: کتاب «چخ چخی‌ها» به قلم ناصر جوادی

دیدگاه

پیشنهاد سردبیر

آخرین اخبار

پربازدیدترین ها

خواندنی